فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

کمک فنر باش!

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ق.ظ

توی جاده - خصوصاً اگه با این خودروهای کم کیفیت وطنی در سفر بوده باشید - حتماً این مسئله رو لمس کردید که هرچی سبک تر سفر کنید در مواجهه با ناهمواری های راه و چاله چوله ها تکان کمتری خواهید خورد. البته بازم دارم از موضوع اصلی م دور میشم ولی بنظرم شاید این مسئله با پاسخ فوری شما مواجه بشه و بگید به ظرفیت سیستم تعلیق هم برمیگرده؛ که البته پاسخ منطقی درستیه.

اما مسئله اصلی فعلاً برام خود کمک فنره. کمک فنر یه ضربه گیر داره و یه فنر. که با هم دیگه اون نیروهای وارده در لحظه برخورد را میرا میکنند و به این روش شما با لرزش های کمتری در تماس خواهید بود. این مطلب رو من از سال دوم کارشناسی - وقتی با دینامیک و طراحی ماشین و ... آشنا شدم - برای اولین بار درک کردم و خب، این اواخر هم در مسابقه ای که برای رصد فناوری سیالات مگنتورئولوژیک برگزار شد باز هم لمس کردم.

از این چیزهای تکنولوژیک که دور بشیم، توی فکرهای ناآرام روزمره خیلی وقتهاست به کمک فنر بودن فکر کردم. همه ماها با مواردی در حین کار و زندگی و تعاملات برمیخوریم که اگه بخواهیم مثل این حرفهای توی فیلمها "مرد باید مثل فولاد باشه" یا "مثل سنگ سخت باش" باشیم فاتحه بقیه روزها و آنچه پیش رو داریم خونده ست. این موارد همش هم شوک مالی و بدهکاری و ورشکستگی و شکست عشقی و اینا نیست؛ قضیه کلی تر از این حرفهاست! دیروز میدیدم برای یه مورد الکی چطور دو نفر شروع به فحاشی کردند یا چطور بخاطر بوق زدن پشت چراغ؛ و اصلاً چرا بخاطر اینکه ظرف آب رو توی یخچال نزاشته و ... یه نفر بقیه روزش رو تباه میکنه.

البته یه کمک فنرهایی هم داریم که ضربه گیرش بیشتر از فنرش کار میکنه که اینطوری هم بده. ولی با فرض صحیح بودن صورت مسئله،بیا یه مقداری از بدی های این دنیا رو که میبینیم تو خودمون میرا کنیم و وقت مرگ با خودمون ببریم زیر خاک. البته مردم تا حد خیلی زیادی کمک فنرن وگرنه این دنیا الان ترکیده بود.

پ.ن: تونستم منظورمو درست بگم؟ K فنرتون رو بیشتر بپایین.


  • علیرضا ش.

اینها مسلمونن!

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ب.ظ

تقریباً یک ماه پیش بود، فکر کنم از اون صبح های بود که ساعت 7 از خونه میزدم بیرون تا قبل از 8 برسم سر کار. مسیر هر روز من از کوچه های اطراف خانه تهران - در محله شاهین جنوبی - شروع میشه و به پارک ساحل میرسه. صبح ها معمولاً فعالیت های ورزشی مختلفی در این پارک انجام میشه. ورزش های عمومی و پیاده روی کمترینشه، از بدمینتون و تنیس روی میز گرفته تا والیبال و ... همیشه برام سوال بود که این قشر - حالا درسته اغلبشون مسن بنطر میاند ولی واقعاً همه بازنشسته ن یا کار میکنن و اگه کار میکنن کی میرن سر کار و ...

بعد از عبور از پارک به بدترین قسمت مسیر میرسم؛ عبور از مسیر پرناهمواری جلوی تعمیرگاه های خودرو. البته صبح ها خدا رو شکر کسی نیست ولی مسیر همچنان ناهمواره و باید بجای دیدن جلو، دیدن زمین رو در دستور کار قرار بدم. همیشه باز هم برام سوال بوده که چرا شهرداری تهران یه فکری بحال اینها نمیکنه. البته بنظرم عقب نشینی داره محل و بخاطر همین کاری به این مغازه ها نداره.

به آیت الله کاشانی که میرسم لبخند رضایت نصفه و نیمه ای از عبور از این بخش در ذهنم نقش میبنده. از زیر پل هوایی و از جلوی دکه دوچرخه همگانی عبور میکنم و به دکه روزنامه فروشی میرسم. مثل همیشه یه چشم میچرخونه توی تیتر روزنامه ها و تا خط عابر پیش میرم تا برم اون طرف کاشانی.

ولی داستان مربوط به این تیکه از مسیر نمیشه. قبلاً درست سر خیابان شاهین از کاشانی عبور میکردم. اون روز یه مرد میانسال با لباس نسبتاً راحت خودشو در قسمت وسط خیابان به من رساند. من منتظر لحظه مناسب برای عبور از نیمه دیگه خیابان بودم که رسید بهم و رو کرد بهم گفت: منتظر چی هستی این همه وقت؟ اینها مسلمونن، راه به کسی نمیدن! و پرید وسط اون همه ماشین و از خیابان رد شد. من هنوز هاج و واج مانده بودم که اصلاً چی شد!

بعد از عبور، تا دم ایستگاه اتوبوس خنده م گرفته بود که چه حرفی و چه استدلالی کرد!


پ.ن: به طرز مشابهی دستفروش هایی در وسط همت وجود دارند که نمیدونم چطورجرات میکنن با حضورشان سرعت ماشین ها رو از 100 کیلومتر به 20 کیلومتر برسونن و خب اونها واقعاً رو اعصابن.

پ.ن: در حاشیه اتوبان ستاری مسیری هست که برای رسیدن به کار بنظر کم انرژی بر تر هستش. و عبور از اتوبان هم نداره!

پ.ن: بیشترش میکنم؛ بنظرم باید به ازای هر پست اینستاگرامی یه نوشته هم بنویسم. اینطوری به آرامش نزدیک تره!
  • علیرضا ش.