فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

فرض کن یک میلیون میمون سهام خرید و فروش میکنند. آنها به شکلی احمقانه و البته کاملا تصادفی سهام میخرند و میفروشند. چه اتفاقی رخ میدهد؟ بعد از یک هفته، حدود نیمی از میمون ها سود میکنند و نیمی ضرر. آنهایی که سود کرده اند میتوانند ادامه دهند و آنهایی که ضرر کرده اند راهی خانه شان میشوند. در هفته دوم، نیمی از میمون ها کماکان موفقند، در حالی که بقیه شان ضرر کرده اند و به خانه فرستاده شده اند. به همین ترتیب، بعد از ده هفته، حدود هزار میمون باقی میماند: آنهایی که همیشه پول شان را خوب سرمایه گذاری کرده اند. بعد از بیست هفته، فقط یک میمون باقی میماند، کسی که همیشه و بدون ناکامی، سهامی درست را انتخاب کرده و الان میلیاردر است. اسم او را، مثلا، میمون موفق می گذاریم.

رسانه ها چه واکنشی نشان میدهند؟ به سمت این حیوان هجوم میآورند تا از«اصول موفقیتش» خبردار شوند. نکاتی هم پیدا میکنند: شاید این میمون در مقایسه با بقیه موز بیشتری میخورد. شاید در گوشه ی دیگری از قفس مینشیند. حتما برای رسیدن به موفقیت روشی داشته، این طور نیست؟ وگرنه چطور توانسته این قدر درخشان عمل کند؟ بیست هفته ی بسیار دقیق و حساب شده، آن هم از طرف یک میمون ساده؟ ناممکن است!

هرگز یک تصمیم را صرفا بر اساس نتیجه اش ارزیابی نکن، به خصوص زمانی که تصادفی بودن یا «عوامل خارجی» در آن نقش داشته باشد. یک نتیجه بد لزوماً نشان دهنده ی یک تصمیم بد نیست و برعکس. بنابراین، به جای از کوره در رفتن برای یک تصمیم اشتباه، یا تحسین خودت به خاطر تصمیمی که ممکن است فقط به شکلی تصادفی به موفقیت منجر شده باشد به خاطر بیاور آن چه را که انجام داده ای برای چه انتخاب کردی. آیا دلایلت منطقی و قابل درک بوده اند؟ آن موقع میتوانی به همین روش ادامه بدهی، حتی اگر آخرین بار بخت با تو یار نبوده باشد.

میمون میلیونر

  • علیرضا ش.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی