فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

پست دوم (چون ایده ای ندارم برای اسمش)

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ب.ظ

پریشب که برای ملاقات شهاب مرادی (روحانی جوانی که حرفهاش منطقی بنظر میاد و خیلی وقت بود میخواستم از نزدیک ببینمش و شنیده بودم 5 شب اول محرم در اصفهان هستند) رفته بودم هیات عاشوراییان، متوجه شدم اساساً مجالس عزاداری گویا یک شب پیشواز داره و بنابراین چون قرار بود ایشون پنج شب در اصفهان برنامه داشته باشن، من پیچونده شدم بود (ترجمه دقیق تحت اللفظی I was screwed!) و خب فکر کردم دیدم حالا که بعد خیلی وقت اومدم عزاداری سیدالشهدا، بزار یه امشب رو بشینیم شاید سخنران امشب هم آدم حسابی باشه.

عاشوراییان


هیات عاشوراییان چندین ساله که فعاله و من برای اولین بار بود که میرفتم اونجا. محلشون امسال روبروی گلزار شهدای اصفهانه. از در که میری داخل بعد از 15 متر مسیر خانم ها از آقایون جدا میشه و میرسی به تعدادی غرفه. بنظر میاد (همونطور که بعدتر فهمیدم) این مجموعه یه مجموعه فرهنگی باشه. مراسم قرار بود 7 شروع بشه ولی مطابق چیزی که همیشه تو این مملکت شاهدش هستیم ساعت 7:30 شروع شد. توی مسیر ورود به عزاخانه کفشها رو باید دربیارید (کیسه های پلاستیکی با شعار جالبی روشون که الان یادم نیست در اختیارتون میزارن و البته چند نفر خادم هم هستند که به شما خوش آمد میگن. اون شب (شب ششم: شب شهادت حضرت قاسم، پسر امام حسن (ع)) تعدادی شاخه گل (که در لحظه نوشتن این پست علاقه دارم توی اینترنت سرچ کنم ببینم گلایل بوده یا اسمش چیز دیگه س) هم به مردم میدادند که من نگرفتم.

به محل اجتماع اصلی عراداران که برسید ممکنه شگفت زده بشید. نمادهای زیبایی مجلس رو مزین کرده و تعدادی فرش بر روی زمین پهن کردند. در لحظه ای که من رسیدم مجلس نسبتاً خالی بود (زود رسیده بودم انگار) بهرحال نشستم و از فرصت برای گرفتن عکس استفاده کردم (از این به بعد پستهای اینستاگرامیم رو همینجا هم منتشر میکنم).

مراسم با دعای زیارت عاشورا شروع شد. لابه لای بخشهایی از دعا هم گریزی به مصائب شب ششم زده شد. پس از اون یک نفر قاری شروع به تلاوت آیاتی از قرآن کرد (اون شب سوره واقعه رو خواند - من یاد دوران دبستان و راهنمایی افتادم که سر صف برنامه قرآن خوانی داشتیم و سوره ای که برای مدرسه ما در نظر گرفته بودند سوره واقعه بود -  و واقعاً چنان خوب و زیبا خواند که یاد زنده یاد محسن حاجی حسنی - قاری بین المللی افتادم که در حادثه منای امسال از دنیا رفت). بعد اجرای گروه سرود عاشوراییان (که از نوجوانان راهنمایی دبیرستانی تشکیل شده بودند و بر روی سن نمایش اجرا کردند) آغاز شد. خب راستش من تا اون شب همچین کیفیتی ندیده بود. واقعاً خوب بود و از برای شب ششم هم یک اجرا در مدح حضرت قاسم داشتند. پس از پایان اجرای گروه سرود، یک شاعر چندین بیت در وصف کربلا و مرتبط با شب ششم محرم خواند. واقعاً تا به امروز چنین کیفیتی از برنامه ها را در عزاداری امام حسین (ع) سراغ ندارم.

منبر پنج شب دوم محرم رو بر عهده آقای زائری گداشته بودند. چهره ش آشنا بود برام ولی خیلی نمیشناختمش. قرار بود مطالبی که امسال به مردم ارائه میشد در خصوص سبک زندگی و هشیاری در برابر نفوذ رسوم ساختگی باشه و چیز عجیبی که این بار هم با تمام وجود احساسش کردم، شنیدن راهنمایی هایی بود که درخصوص مشکلات فعلی زندگی پسا دانشجوییم باهاش دست به گریبان شده بود (اساساً نمیدونم حکمتش چیه که مجلس امام حسین همیشه برای من راهکارهایی در خصوص مشکلات فعلی زندگیم رو داره و از نظر خودم این یکی از معجزات عزاداری های امام حسین هست)

شب خوبی بود. زیاد ننشستم (برعکس دیشب که برای مراسم سینه زنی حضور داشتم و باز هم مقداری تندروی های غیرعقلایی رو در این بخش احساس کردم) و بیرون آمدم. نمیدونم چرا ولی تا خانه که پیاده برگشتم، بیاد دارم که توی خیابان هنوز هم گریه میکردم و صورتم تر بود.


پ.ن: با اینکه برنامه داشتم تا وبلاگم رو به این محل منتقل کنم، صلاح دیدم ازش نسخه پشتیبان بگیرم و حذفش کنم. امیدوارم سروکله ی botها برای مطالب این بلاگ پیدا نشه.
پ.ن: این یک بلاگ مذهبی نیست. ولی برخی جنبه های اعتقادی مذهبی افکار یا اعمالم رو توش خواهم نوشت؛ قضاوت آزاد.
پ.ن: تصویر زیر از فضای اصلی عزاخانه عاشوراییان گرفته شده. پیرمردی تنها در فکر فرورفته.


  • علیرضا ش.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی