فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

فیتوپلانکتون

تلخ مثل شکلات؛ in a good way

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

1984

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ب.ظ

مطالعه رمان 1984 نوشته ی جورج اورول بلاخره تموم شد. این رمان رو دوست عزیزی که دوره آموزشی سربازی با ایشان آشنا شده بودم (دندان پزشکی که بیشتر به علوم سیاسی علاقه داشت تا به دندان پزشکی) بهم پیشنهاد کرده بود. در این رمان کانسپت های جذابی آورده شده بودند که با واقعیت های دنیای مدرن امروزی مشابهت و مطابقت خوبی دارند. گفتم "آورده شده بودند"؛ دلیلش اینه که این رمان در سال 1361 برای اولین بار به فارسی ترجمه شده و اگر اطلاعات روی جلد کتاب درست باشه، در سال 1949 نوشته شده.

کانسپت هایی مانند وجود تجهیزی به نام "تله اسکرین" در منزل هر شهروند که ضمن انتشار اطلاعات (نوعی تلویزیون حکومتی!) همزمان افراد را زیر نظر داره و از آنها داده جمعاوری میکنه (مانند تلفن همراه هوشمندی که هر لحظه اون رو از خودمون دور نمیکنیم و برای بدست آوردن اطلاعات روی اینترنت دائما داریم بهش اطلاعات میدیم)، همچنین تقسیم دنیا به 3 منطقه اروسیه، شرقاسیه و اقیانوسیه (آمریکای کنونی) که دائماً در مرزهای خود درحال نبرد هستند و ایجاد منطقه ای دائم الجنگ!! که در دنیای واقعی امروز، خاورمیانه در آن قرار میگیره - برای مصرف تولیدات مازاد نیاز دنیا تا به نوعی همواره مصرف وجود داشته باشه و چرخ های تولیدکنندگان حکومتی بگرده! - مفاهیمی هستند که اگر در این کتاب بخوانید، محاله باور کنید که بیش از 60 سال پیش نوشته شده. همچنین بیان خفقان و محدودیت های عجیب غریب که زندگی را برای انسان های جامعه مشقت بار میکنه، شکل گیری جو بی اعتمادی شدید حتی بین اعضای خانواده ها، آموزش هایی با خط فکری حکومتی، انتشار آمار ساختگی در تله اسکرین و تحریف تاریخ و ادبیات، تقسیم جامعه به بخش طرفداران حزب (بخش مفرح جامعه) و «رنجبران» (دهک های پایین جامعه) همه از مواردی هستند که در نظام سرمایه داری جهان امروز هم به نوعی دیده می شوند. جورج اورول سعی میکنه تحت بیان داستان و زندگی کارکتر اصلی داستان (منظورم  کارکتر وینستون اسمیت) تلاشی برای تغییر و مبارزه با این جامعه انجام بده. و با درگیر کردن معیارهای انسانی و برخی معیارهای فکری غربی - نظیر پاسخ به نیاز غریزه؛ چیزی که در این داستان توسط حزب ممنوع یا مکروه دانسته میشه - خواننده رو همراه کنه.


1984 george orwell


البته در نهایت این رمان پایان خوبی نداشت (این نظر شخصی بنده است و بنظرم اگر در قرن 21 بار  دیگر این رمان از نو نوشته میشد میتوانست خیلی بهتر تمام بشه) و شخصیت های اصلی مقهور نظام حزب می شوند و به نوعی از نظر فکری و عقیدتی شستشو می شوند تا مصدق و تایید کننده آن باشند. در هر صورت فضای فکری خیلی خوبی در 1984 آورده شده که می تواند ذهن بسیاری از انسان های آلوده به دنیای امروز رو باز کنه و به همین دلیل به شدت توصیه میکنم یک بار زحمت خواندن (بله، خواندن این کتاب زحمت داره! به عنوان کسی که خواندن روان نویسی های خودمانی مانند "کافه پیانو"فرهاد جعفری یا کتاب "لذتی که حرفش بود" پیمان هوشمندزاده را تجربه کرده و آنها را می ستاید نثر این کتاب و تا جایی ترجمه آن بسیار ثقیل هست و حتی ارزش بازنویسی داره) آن را به خود بدهید.

  • علیرضا ش.

عبث

شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۰ ق.ظ
تا رسیدم دم درب دیدمش. همونطور که قبلش تماس گرفته بود رسیده بود و این یه امتیاز بنظر میاد. البته شناسایی از روی پلاک رو هم انجام دادم تا سوتفاهمی پیش نیاد. بهرحال پراید سفید تهران 44 رو میشه هرجای دیگه هم پیدا کرد. بعد از احوال پرسی ساده و کوتاه همیشگیم سوار شدیم. رفت تا روی waze مسیر رو تنظیم کنه. بهش گفتم همین الان که داشتم میومدم چک کرد اگه از همت نریم بهتره. الان حکیم وضع بهتری داره. یه باشه ای گفت و کارش رو ادامه داد. چون هنوز حرکت نکرده بود جهت مسیر روبرو در waze هنوز مشخص نبود و  واسه همین 50 متر که رفتیم فهمید که باید مسیر رو برگرده. معلوم بود مال این اطراف نیست و راه رو اشتباه رفته. درهرصورت تا رسیدن به ستاری راهنماییش کردم.
هنوز 300 متر در ستاری نرانده بود که برگشت و دم از اینکه توی ترافیک افتادیم زد. البته ترافیکی نبود و شلوغی همیشگی جلوی کوروش بود. کمی سعی کردم صحبت کنم تا متقاعد شه ولی با پرحرفی ادامه داد. توی ذهنم سناریوی پرداخت اضافه بر حد اعلام شده کرایه رو هم بررسی کردم. از ستاری که وارد حکیم شد دیگه صداش بلند شد. معلوم بود که به شلوغی همیشگی حکیم اشنا نیست. سعی کردم بهش بفهمونم که ترافیک فعلی به مراتب کوتاه تر از شلوغی و ترافیک همت - نرسیده به بیمارستان و مجتمع آموزشی پزشکی (که الان اسمش رو درست در خاطر ندارم) هستش. ولی حرف حرف خودش بود. با اون پرحرفی و لهجه ای که داشت و به اقتضای سنش سکوت کردم. کمتر از 1 دقیقه در ترافیک موندیم و بقیه مسیر رو با سرعت متوسط 60 تا 80 ادامه دادیم. توی دلم بهش فحش دادم. اشکالی نداشت، توی دلم بود. اما همش توی این فکر بودم که معضلاتی مثل ترافیک دیگه از یه پدیده قابل حدس زدن (مثل ترافیک صبح همت - درست پس از ساعت 6:29 ) خارج شدند و الان به یه مساله چندوجهی تبدیل شدند که اگر مواردی مانند تصادف احتمالی در آن اثری نداشته باشه، به ساعت مدارس، انتخابات، انتصابات، اخبار رادیو، آلودگی هوا، ریزش های جوی و خیلی از رفتارهای جمعی آدمها ربط داره و اساساً تلاش برای پیش بینی دقیقشون کاری عبث (شایدم عبس یا حتی ابص!) ــه. بهترین کار اینه که خدتون رو به سرویس های مبتنی بر کلان داده های لحظه ای (مثل گوگل مپ) بسپارید و با راننده های اسنپ بحث نکنید!
  • علیرضا ش.