هنر شفاف اندیشیدن
«آیا تا به حال زمان صرف چیزی کرده ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ به انجام کاری که میدانی برایت مضر است اصرار کرده ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته ای؟ موفقیت را نتیجه ی کار خود و شکست را نتیجه ی تاثیر عوامل بیرونی دانسته ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بسته ای؟ اینها نمونه هایی اند از خطاهایی که همه ی ما در تفکر روزمره ی خود دچارشان میشویم. اما با شناخت چیستی آنها و دانستن نحوه ی شناساییشان میتوانیم از آنها دوری کنیم و تصمیمهای هوشمندانه تری بگیریم.»
آنچه در بالا خواندید، بخشی از خلاصه ی کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» The Art of Thinking Clearly است که نویسنده ی مطرح سویسی، «رولف دوبلی» Rolf Dobelli آن را نوشته و «عادل فردوسی پور» آن را ترجمه کرده است.. فردوسی پور در مقدمه بر ترجمه ی فارسی این کتاب میگوید: «تصور کنید در زمین هیچ خطایی اتفاق نمی افتاد. آن وقت واژه های پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشکها و لبخندها محو میشدند و زیبایی فوتبال هم رنگ میباخت. آدمها شبیه رباتهای برنامه ریزی شده بودند که وظیفه شان بردن بدون کوچکترین اشتباه بود. حالا تصور کنید که در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار میشد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباهی نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟ جنگ افروزیها به پایان میرسید؟ جرم و جنایت از صحنه ی روزگار محو میشد؟ انسانها با یکدیگر روابط بهتری برقرار میکردند؟ پاسخ به این پرسشها و پیش بینی جهانی که هرگز تجربه اش نکرده ایم، کار دشواری است؛ اما آنچه قابل پیش بینی است، آن است که هر چه بیشتر خطاهای خود را بشناسیم، رویکرد بهتری به زندگی خود خواهیم داشت. از آنجا که خطاهای بشری در طول حیاتش از الگوهای مشابهی پیروی میکنند، امکان شناختن آنها نیز امری ممکن است.
قصد دارم در روزهای آینده - هر روز - یک پست از چکیده یک اشتباه که در کتاب آمده است را بنویسم. به قول برنامه نویس های وب: "بزن بریم!"
خطای بقا: چرا باید به قبرستان ها سری بزنی؟
خطای بقا یعنی افراد دایمأ احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پروژه ها، سرمایه گذاری ها وشغل هایی که در زمانی بسیار امیدوار کننده به نظر می رسید، در برابر این خطا موضع بگیر. قدم زدن در این قبرستان، ناخوشایند ولی برای شفاف شدن ذهن لازم است. زمانی که پول و ریسک در میان باشد، با خطای بقا مواجه میشوی. فرض کن دوستت شرکت جدیدی راه می اندازد. تو هم جزء سرمایه گذاران احتمالی هستی و فرض میکنی فرصت خوبی نصیبت شده. شرکتی که اگر خوش شانس باشی، میتواند گوگل بعدی باشد. اما واقعیت چیست؟ محتمل ترین سناریو نرسیدن این شرکت حتی به شروع خط است!!
دومین نتیجه ی محتمل هم ورشکستگی ظرف سه سال است. از بین شرکت هایی که در سه سال اول دوام میآورند، بیشترشان هرگز بیش از ده کارمند نداشته اند. پس این یعنی هیچ وقت نباید پولی را که با زحمت به دست آورده ای به خطر بیندازی؟
نه لزوما. اما باید متوجه باشی خطای بقا در کار است و مثل خرده شیشه بر سر راه موفقیت قرار دارد.
- ۹۵/۰۶/۲۶